محل تبلیغات شما



اگر واژه "رهش" را معادل "رهیدن و نجات یافتن" بدانیم، شاید پُر بی راه نباشد که بگویم خواندن رمان "ر ه ش" در این روزهای خانه نشینی، راه مفیدی برای فرار از کرونا و بیکاری است. "ر ه ش" آخرین کتاب منتشر شده از رضا امیرخانی است که در بهمن ماه سال 1396 با استقبال کم نظیر مخاطبان رونمایی شد. امیرخانی در این اثر سراغ موضوع "توسعه شهری" رفته است و ماجرای یک زوج معمار که به همراه پسر خردسال شان در تهران زندگی می کنند را روایت می کند. در واقع او سعی دارد چالش هایی که زندگی شهری برای ما به وجود آورده است را توصیف کند. چالش هایی از قبیل تغییر نمای ساختمان ها، آلودگی هوا، تغییر آداب و رسوم و. به عنوان مثال تبدیل خانه های ویلایی به خانه های آپارتمانی و یا جایگزین کردن تابِ فی برای بازی بچه ها با تاب هایی که در در گذشته نه چندان دور با کمک درختان و یک طناب کنفی در وسط محوطه حیاط خانه های ویلایی درست می شدند. او حتی در قسمتی از کتاب با توصیف کردن کارهای هم سایۀ شخصیت اصلی داستان، تلویحاً اشاره ای می کند که آداب و رسوم و اعتقادات مردم نیز در بطن این زندگی شهری دستخوش تغییر شده است. آن جا که هم سایه مذکور در خانه خود مجسمه بودا و زئوس را نگه داری می کند. هم چنین آدمی را روایت می کند که گرفتار مناسبات شهری شده است و در طول زندگی به بیشترین عاملی که بها می دهد، پیشرفت شغلی است و حتی برای رسیدن به خواسته های خود از زن و بچه خود نیز غافل شده است. او از شهری برایمان می گوید که التی لم یخلق مثلها فی البلاد» شده است. هر چند عده ای، "ر ه ش" را اثری غیرجذّاب از نویسنده منِ او و ارمیا می دانند و معتقدند که بهتر بود امیرخانی این کتاب را نه در قالب رمان بلکه در قالب کتاب هایی مانند نفحات نفت و یا نشت نشاء می نوشت و همچنین ممکن است قسمت هایی از کتاب برای مخاطب نامأنوس و یا شاید غیر قابل باور باشد، ولی کماکان امیرخانی در این اثر از شگردهای خاص خود باز هم استفاده کرده است و پای اصول خود ایستاده است و هراسی از تکرار آنها ندارد. در واقع می توان گفت اسب‌ها از دو روز قبلش سم می‌کوبانند.» رهش همان مؤمن در هیچ چارچوبی نمی گنجد» داستان سیستان است. فی الحال می توان گفت در این روزهای کرونایی، خواندن "ر ه ش" خالی از لطف نیست. قسمتی از کتاب را با هم می خوانیم: محله کاشانک، پیش تر زمینی داشت برای بازیِ بچه ها. اما بعدتر آمدند و کنارش یک غرفه ی بازیافت زدند و از کلِ زمینِ بازی فقط یک سرسره ماند. یک سرسره فی بزرگ. بعدتر برداشتند و برِ زمین را دادند به غرفه تره بار. زمین بازی کوچک تر شد و سرسره فی بیست پله ای تبدیل شد به یک سرسره ی ده پله ایِ فایبرگلاس. عاقبت یک روز لودر آمد و همه را تخریب کرد. سرسره را و بازیافت را تره بار را. جاش یک پاساژ ساختند. اما رویِ دیوار کناری نقاشی بزرگی کشیدند از یک کودکِ شاد که در فضایی سبز از یک سرسره فی پایین می آید.

هربار ایلیا نقاشیِ دیواری را میبیند، دستِ مرا فشار می دهد و می گوید: -مالیا! یادت هست؟! »

 


 

بسم الله الرحمن الرحیم

خداحافظ استاد.

دیگر امروز حال اهل درد خوب است و فارق از هرگونه هیاهو بار سفر بسته است.امروز، شعر انقلاب،پدر خود را از دست داد.استاد حمید سبزواری،پدر شعر انقلاب» فوت کرد.

اما هنوز کسانی هستند که این بزرگ مرد حماسه ساز را نمی شناسند.چند نکته ای از زندگی و زمانه استاد برای کسانی که با استاد آشنا نیستند؛

زندگینامه

استاد حسین ممتحنی در سال 1304، در سبزوار مشهد و در خانواده‏ای فرهنگی متولد شد. اجداد وی اهل شعر و شاعری بودند و مرحوم "تجلی سبزواری" پسر دایی پدر وی از جمله شاعران توانا بود. پدر بزرگ و همچنین پدرش با وجود نابیناشدن شعر می‏گفتند. وی از همان دوران طفولیت، ذوق شاعری داشت و سروده‏هایی می‏گفت. به تدریج با تشویق و راهنمایی‏های پدر سروده‏هایش رنگ شعر گرفت.

تقریباً از كلاس سوم متوسطه به بعد می‏توانست به خوبی شعر بگوید. مدتی در استخدام وزارت آموزش و پرورش بود و در سال 1331، ازدواج کرد و یک سال بعد از ازدواج، کودتای 28 مرداد 1332، برای حمید گرفتاری‏هایی به وجود آورد و او تحت تعقیب قرار گرفت و مدتی متواری بود و مدتی را نیز در شهر اسفراین در شمال غربی استان خراسان شمالی مخفی شد.

 

وی مدتی در شرکتی که سنگ معدن استخراج می‏کرد، در اطراف سبزوار و شاهرود کار کرد و مدتی را نیز با اجاره حمام در سبزوار گذراند. سپس در بانک بازرگانی مشغول به كار شد و پس از انتقال به تهران، با مجامع مختلف ادبی آشنا شد و نتیجه این آشنایی‏ها، اشعاری در زمینه‏های ی و اجتماعی بود.

شعرهای ایشان با جریان پیدا کردن انقلاب حال و هوای مذهبی پیدا کرد و او در ساخت سرودهای انقلابی پیش‏قدم گشت. مدتی نیز در جبهه حضور داشت و اشعاری در رابطه با جنگ تحمیلی سرود، پس از آن به طور مداوم با سازمان صدا و سیما و دیگر سازمان‏های اسلامی همكاری دارد. به دلیل فعالیت‏های ی و نیز شهر محل تولد به حمید سبزواری تخلص پیدا کرد.

 

فعالیت‏های قبل از انقلاب

 حمید سبزواری در دوران نوجوانی شاهد سرکوب فرهنگ و مذهب و احساسات مردم کشورش توسط رضا شاه پهلوی بود. وی در آن سالها به هر حزب و گروهی که فکر می‌کرد حامل حقیقت یا حامی محرومانند می‏پیوست اما زمانی که در می‌یافت آن‏ها هیچگاه نمی‌توانند عدالت و شوق استقلال جویی او را سیراب کنند، سرخورده کنار می‌کشید.

اشعار ی و فرهنگی

سبزواری در گفتگویی که روز جمعه 20 بهمن 1391 با نماینده هیأت تحریریه نشریه چشمه دانشگاه تربیت مدرس داشت، در رابطه با سروده‏هایش گفت: قبل از انقلاب، شنبه شب‏ها در منزل یکی از آشنایان جلسه مخفی داشتیم و مسایل را تحلیل می‏کردیم و به این ترتیب معلوم می‏شد که چه نوع شعری برای پیشبرد انقلاب اسلامی لازم است و متناسب با مسایل روز شعر می‏سرودیم. اشعار ی را نیز مخفیانه انتشار می‏دادیم. همین مسأله زمینه‏ای شد تا بعد از کودتای آمریکایی 1332 مرا از معلمی عزل کنند.

باز هم کوتاه نیامدم و علیه رئیس آموزش و پرورش، یک شعر طنز انتقادی سرودم و انتشار دادم. تا این‏که آشنایان واسطه شدند و راهنمایی کردند تا به استخدام بانک تجارت درآمدم؛ البته آن موقع بانک بازرگانی نام داشت. اواخر دهه چهل، یعنی سال 1349، انتقالی گرفتم و به تهران آمدم. سبب آمدنم به تهران دو چیزبود: یکی آنکه برادر خانمم در تهران بود و دوم آنکه به خاطر مسایل ی در سبزوار اذیت می‏شدم، چند نوبت هم مرا بازداشت کردند و چون دلیلی محکم نداشتند، و از طرفی بازجو هم زمانی دانش آموز من و آشنا بود، مرا زود آزاد کردند. در تهران هم مرا تحت فشار قرار دادند، اما اتفاق بدی که افتاد، این بود که خانواده‏ام از نگرانی که داشتند، مرا مجبور کردند که سروده‏ها و دست نوشته‏هایم را به سبزوار بفرستم. متأسفانه در سبزوار مأمورین به خانه ریخته بودند و خانواده‏ام از ترسشان، همه سروده‏ها و نوشته‏ها را به داخل تنور ریخته و سوزانده بودند. به هرحال بعدها خانواده هم به تهران منتقل شدند و ما در تهران فعالیت‏های فرهنگی خود را دنبال کردیم».

آشنايی با مقام معظم رهبری

در بخشی از کتابحال اهل درد» که مروری ست بر خاطرات استاد،در صفحه 195، استاد درباره آشنایی خود با مقام معظم رهبری اینگونه شرح می دهند:

خدمت شما عرض کنم که آشنایی بنده با آقای ای از سبزوار شروع شد.من پیش از اینکه به تهران بیایم با ایشان آشنا بودم.البته در مشهد هم با ایشان دیدار داشتم،ولی آشنایی مان به آن صورت نبود.در تهران موقع تشریف فرمایی حضرت امام،شورایی تشکیل شد که من نیز یکی از اعضای آن بودم،آقای گرمارودی نیز بود و حاج آقا "مقام معظم رهبری" نیز در رأس کار بودند.

در آن جا حاج آقا متوجه شد که انجمن ادبی اسلامی هم در خانه ما تشکیل می شود که بعد از آن به خانه ی ما تشریف می آوردند.البته حاج آقا در دهه ی 40 و 50 در مشهد نیز در جلسات شعرا و ادبا شرکت می کردند،ولی من فقط در یک انجمن شرکت می کردم و متأسفانه اسامی انجمن هایی که در ان زمان وجود داشت را به یاد نمی آورم.

 

فعالیت‏های بعد از انقلاب

 استاد سبزواری بعد از انقلاب و در جریان جنگ تحمیلی، بر اساس شعارهای مردم، اقدام به ساختن سرود کرد که می‏توان به سرود معروف زیر اشاره کرد:

   این بانگ آزادی است کز خاوران خیزد     فریاد انسان‏هاست کز نای جان خیزد.

 

ایشان از هنر شعر خود به خوبی استفاده کردند و سرودهایی ماندگار را بر جای گذاشتند و الحق لقب پدر شعر انقلاب» برازنده ایشان است.

مقدمه نویسی مقام معظم رهبری بر کتاب استاد

ایشان تنها شاعری هستند که مقام معظم رهبری برای کتاب وی مقدمه نوشته است.استاد سبزواری ماجرای این اتفاق را اینگونه بیان می کنند:یک روز در خدمت حاج آقا "مقام معظم رهبری" بودم که فرمودند آقا حمید چرا شما کارهایتان را چاپ نمی کنید؟من به شوخی گفتم:آقا،منتظر مقدمه ای هستم که شما بر کتاب بنویسید.ایشان جدی فرمودند من برای هیچکس این کار را نکردم،ولی برای شما این کارا انجام خواهم داد.بعد از این اتفاق رفتم شعرهایم را جمع و جور کردم.آن موقع آقای شمسایی در دفتر حاج آقا کار می کرد.به شمسایی گفتم که به حاج آقا یادآوری کنید.شما بگویید کتاب آماده است،من مقدمه را می خواهم.دیدم شمسایی آمد و گفت که حاج آقا فرمودند شعرها را بدهید و من دو کتابِ شعر را دادم خدمت حاج آقا بردند.ایشان یک مقدمه دو صفحه ای بر کتاب نوشتند و چون هر دو کتاب را من فرستاده بودم،مقدمه ایشان زینت بخش هر دو کتاب شد.این یکی از نعمت های پروردگار بود که نصیب من شد.ان شاءالله ظل ایشان مستدام باشد.»

دربخشی از این مقدمه آمده است: شعر انقلاب اسلامی در میان همه مقاطع تاریخ طولانی ایران، این ویژگی را دارد که تقریباً یکدست و کامل و در جهت آرمان‏ها و هدف‏های والا و سخنگوی احساسات و افکار و جهت‏گیری‏های ملتی است که شاعر از متن آن برخاسته و بدان وابسته است. شعر دوران انقلاب، شعر زر و زور نیست، شعر احساسات سطحی و فردی و متوجه به آرزوها و امیال حقیر بشری نیست، زبان یک ملت و شرح حال یک امت است. انعکاسی از روح بزرگ جامعه‏ای است که یک‏پارچه در جهت هدف‏ها و آرمان‏های الهی و انسانی گام برداشته و فداکاری کرده است .».

اشعار خاطره انگیز

 سرود "الله اکبر، خمینی رهبر، این بانگ آزادی است کز خاوران خیزد"

سرود "خمینی ای امام"

سرود "برخیزید ای شهیدان راه خدا"

سرود "ای شهیدان راه خدایی"

سرود "این پیروزی خجسته باد این پیروزی"

سرود "آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو"

سرود "ای مجاهد شهید مطهر" در سوگ شهادت آیت الله مطهری

 

آثار و تألیفات

"سرود درد" (مجموعه شعر پيش از انقلاب از 1336، تا 1357)

"سرود سپیده" (مجموعه شعر پس از انقلاب از 1357، تا 1367)

"سرودی دیگر" (142 قطعه شعر از 1366، به بعد)

"به رنگ آمده دشمن" (مثنوی 56 بیتی از سال 1367، به بعد)

"كاروان سپیده" (26 قطعه شعر)

"یاد یاران" (مثنوی بلند در رثای سردار شهید "سید محمد تقی رضوی")

"گزیده ادبیات معاصر" (34 قطعه شعر سبزواری در بخش 35 این مجموعه)

"حال اهل درد" (زندگینامه و گزیده‏ای از اشعار)

افتخارات

 1- سرایش سرود خاطره انگیز خمینی ای امام که همزمان با ورود حضرت امام (ره) به ایران در فرودگاه مهرآباد اجرا و همه گیر شد. به خاطر اثر بخشی، زیبایی و اثرگذاری فوق العاده ای که دارد، در فهرست آثار معنوی کشور ثبت‌ شده است.

2-سرایش تعداد بسیار زیاد دیگری از اشعار خاطره انگیز و ترانه های پرمعنی برای انقلاب اسلامی ایران ،دفاع مقدس،حرکتهای مردمی وشخصیت ها و چهره های برجسته کشور در دهه های اخیر،که بسیاری از این سرودها به ویژه در سالهای ابتدایی انقلاب ورد زبان همه مردم ایران شده بود.

3- تحسین و تقدیر امام خمینی از برخی سروده های حمید سبزواری . به طوری که امام خمینی با شنیدن ترانه ای مجاهد شهید مطهر» که در رثای آیت الله مطهری سروده شده بود فرمودند: انقلاب ما امروز به چنین سرودها و موسیقی هایی نیازمند است.»

4-مقدمه نویسی مقام معظم رهبری بر یکی از کتاب های شعر حمید سبزواری. به طوری که حمید تنها شاعری است که مقام معظم رهبری تا کنون برای کتاب وی مقدمه نوشته است.

5- انتخاب استاد سبزواری به عنوان کارمند نمونه کشور در دهه 70

6- دریافت نشان درجه یک فرهنگ و هنر از دست ریاست جمهوری وقت ایران در دهه 70

7- انتخاب یکی از کتاب های شعر استاد به نام سرود سپیده به عنوان کتاب سال

8-برگزیده شدن استاد به عنوان چهره ماندگار شعر و ادبیات کشور در سومین دوره از همایش چهره های ماندگار کشور در سال

اهداء نشان افتخار جهادگر عرصهٔ فرهنگ و هنر» در سال1393

و

و امروز قلب تپندۀ این استاد حماسه ساز،از کار ایستاد و قلم استاد برای همیشه خاموش ماند.ولی قطعا نور و  اشعار استاد در تاریخ  می ماند.به یاد دارم در مراسم بزرگداشت استاد، که در تاریخ 28 اردیبهشت ماه در موزه هنرهای امام علی"ع"،برگزار گردید،آقای صلاحی، رئیس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران،در سخنانی کوتاه،اظهار نظر داشتند: هرچقدر هم که برای استاد سبزواری مراسم تجلیل و نکوداشت برگزار کنیم در مقایسه با مقام والای او کم است؛ چرا که ما چون در روزگار او زندگی می‌کنیم قدر او را نمی‌دانیم.همچون هم‌عصران حافظ و سعدی که شاید در زمان حیات، قدر آنها را ندانستند اما هر چه زمان می‌گذرد بیشتر به اهمیت و ارزش آنها پی می‌بریم.» الحق این سخن آقای صلاحی درست است و هرچه زمان می گذرد تازه می فهمیم که چه شاعری را از دست دادیم.به قول سعید بیابانکی،ایشان آخرین حلقه از نسل اول شاعران انقلاب بودند.

نخستین نکوداشت استاد حمید سبزواری» سال 91 در شهر سبزوار برگزار شد. پیش از این بزرگداشت اعضای ستاد برگزاری مراسم به خدمت رهبر انقلاب رفتند و گزارشی ارائه کردند. رهبر انقلاب در این جمع سخنانی درباره مرحوم حمید سبزواری بیان کردند از جمله:

 

در مورد آقای حمید دو بخش در مورد شخصیت ایشان هست که هر کدام باید جداگانه مورد توجه قرار بگیرد: یکی رتبه شعری ایشان است. ایشان شاعر بسیار خوبی هستند، یعنی هم قریحه شعری خوبی دارند و هم مضمون‌ساز هستند.هم تسلط بر لفظ و گستره میدان واژگانی دارد و هم از واژگان فراوانی استفاده می‌کند.

نکته دوم که اهمیتش از نکته اول کمتر نیست این است که ایشان این هنر را در خدمت مردم و انقلاب و در خدمت بصیرت‌افزایی قرار داده است و این خیلی مهم است.

آقای حمید سبزواری در آن دورانی که یک جریانی به عنوان روشنفکری هنر در مقابل انقلاب قرار گرفت و از معارضین و مزاحمین انقلاب حمایت کرد و عده‌ای در کوچه و بازار با ادعای روشن بینی و روشن فکری مردم را کشتند، کاسب را کشتند، را کشتند، دانشجو و رهگذر را کشتند و آن جریان مدعی روشنفکری نه تنها حرفی نزد بلکه حمایت هم کرد، در یک چنین شرایطی آقای حمید سبزواری در میدان بود و با همه وجود ایشان هر کار در حوزه گفتن و سرودن توانست انجام داد و این مهم است.به نظر من، این بعد دوم شخصیت آقای حمید نباید نادیده گرفته شود.»

ایشان در دیدار شعرا با مقام معظم رهبری در سال گذشته، شعری قرائت کردند که حضرت آقا فرمودند:معلوم می شود آدم در 90 سالگی هم می تواند شعر جوانانه بگوید.»

و آن شعر،این بود:

 

خوش‌نشینان ساحل بدانند

موج این بحر را رامشی نیست

دل به امید رامش نبندند

بحر را ذوق آسایشی نیست

 

تا که دریاست دریا به جوش است

شورش و موج و گرداب دارد

هرگز از بحر جوشان مجویید

آن زبونی که مرداب دارد

 

ما نهنگیم و خیل نهنگان

بستر از موج توفنده دارند

این سرود نهنگان دریاست

بحر را موج‌ها زنده دارند

 

ما نهنگیم و هر جا نهنگ است

طعمه از کام غرقاب جوید

نزد دریادلان مرده بهتر

زان که آرامش و خواب جوید

 

خوش‌نشینان ساحل بدانند

تا که دریاست این شور و حال است

چشم سازش ز دریا ندارند

سازش موج و ساحل محال است

 

استاد رفت و یاد و خاطره اش قطعا تا سالیانی دراز باقی می ماند.ان شاءالله خداوند ایشان را بیامرزد و با اولیاالله محشور نماید.

طاها دولت آبادی/22 خرداد95


سلام.ضمن تسلیت به مناسبت شهادت امام جعفر صادق"ع"،دیشب مراسم رونمایی از کتاب "175 اقیانوس" در فرهنگسرای مهر برگزار شد.در ادامه عکس های این مراسم را ببینید.اگر توفیقی بود یادداشتی پیرامون معرفی این کتاب در هفته آینده می گذارم.یا علی 

 

 

  
 
 
  
 

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها